زمان جاری : یکشنبه 30 اردیبهشت 1403 - 11:51 بعد از ظهر
نام کاربری : پسورد : یا عضویت | رمز عبور را فراموش کردم

درد ودل عاشقانه
پاسخ جدید
تعداد بازدید 58
نویسنده پیام
italia
آنلاین

ارسال‌ها : 4753
عضویت: 1 /4 /1392
تشکرها : 1075
تشکر شده : 168
داستان کوتاه یک مشت شکلات


 
دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش.بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.

ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت: \"دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار\"دخترک پاسخ داد: \"عمو! نمی‌خوام خودم شکلاتها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟ \"بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!




امضا کاربر
italia
پنجشنبه 15 خرداد 1393 - 12:53
نقل قول این ارسال در پاسخ گزارش این ارسال به یک مدیر

پاسخ ها


برای نمایش پاسخ جدید نیازی به رفرش صفحه نیست روی تازه سازی پاسخ ها کلیک کنید !



برای ارسال پاسخ ابتدا باید لوگین یا ثبت نام کنید.


پرش به انجمن :

درد ودل عاشقانه
تمام حقوق مطالب این انجمن برای این سایت محفوظ است! قالب طراحی شده توسط: تلنگـــــر و ترجمه و انتشار از: قالب گراف